عمومی

مرگ لئو تولستوی – مجله زنده خبری

او لباس نظامی پوشید ، کشاورزی کرد ، مدرسه ای ساخت ، چندین رمان تدریس کرد و نوشت ، دومی هم به یک معروف و هم مشهور تبدیل شد. افتخار غول هایی مانند بوریس پاسترناک (به قلم دکتر ژیواگو) و میخائیل شولوخوف (به قلم دن آرام) به حدی بود که قابل مقایسه با او بود.

به گزارش مجله زنده خبری ، این روزنامه اعتماد کردن وی نوشت: “هیچ دولتی بهتر از دولتهای دیگر نیست”. وی گفت: “دولت جدید چیزی بیش از توطئه برای سوit استفاده و مهمتر از همه ، فساد شهروندان خود نیست.” من قوانین اخلاقی و دینی را می فهمم که برای کسی لازم الاجرا نیست ، اما مردم را به جلو دعوت می کند و آینده ای هماهنگ تر را نوید می دهد. من قواعد هنری را احساس می کنم که همیشه خوشحال کننده هستند. اما به نظر من قوانین سیاسی دروغهای هیجان انگیزی است که من نمی فهمم چگونه بعضی از آنها می توانند از دیگران بهتر یا بدتر باشند. “از این پس ، من هرگز در هیچ جایی در خدمت هیچ دولتی نخواهم بود.”

بر اساس شغل او است که آنارشیست ها او را متعلق به خود می دانند و او را یکی از متفکران و چهره های برجسته تاریخ خود می دانند. حتی تعالیم وی “مبنی بر اینکه قدرت اخلاقی مردی که برای آزادی تلاش می کند بیشتر از قدرت اخلاقی اکثریت ساکت و برده است”. او پیشتاز آموزه های اصلی آنارشیسم است. اما حتی با وجود این ایده های آشکار آنارشیستی ، او در هیچ شکل و حرفه خاصی نمی گنجد و به نظر دیگران نمی رسد. وی حدود 82 سال عمر کرد و در همان روز سال 1910 درگذشت.

او بیشتر زندگی خود را در بحران های روحی سپری کرد و اگرچه تقریباً از همه نعمت های مادی و دنیوی برخوردار بود – به جز چند لحظه – اما از راحتی و خوشبختی برخوردار نبود. او از همان سالهای ابتدایی جوانی به دنبال معنای زندگی خود می گشت و همانطور که از خاطراتش نشان می دهد ، او تا آخر عمر دائماً با خودش کلنجار می رود و پاسخی برای چنین پرسش بزرگی نمی یابد. او حتی با توسل به ایمان دینی و غرق شدن در امور خیرخواهی راحت نبود ، زیرا همیشه با این احساس مبارزه می کرد که عبادت ، انفاق و کارهای خیرخواهانه او پاک و آلوده به ریا و خودخواهی نیست. او لباس نظامی پوشید ، کشاورزی کرد ، مدرسه ساخت ، معلم شد و چندین رمان نوشت ، دومی هم معروف شد و هم اسم بزرگی. افتخار غول هایی مانند بوریس پاسترناک (به قلم دکتر ژیواگو) و میخائیل شولوخوف (به قلم دن آرام) به حدی بود که قابل مقایسه با او بود.

جنگ و صلح ، اگر بهترین نیست ، اما مطمئناً مشهورترین اثر اوست و داستان حمله ناپلئون به روسیه و مقاومت مردم آن سرزمین در برابر حمله فرانسه را روایت می کند. تولستوی ، قهرمان آن دفاع حماسی و خشن که سرانجام منجر به عقب نشینی ننگین بناپارت از روسیه شد ، نه شاه بود و نه اشراف لباس ژنرال ها و فرماندهانی را نداشتند که به نظر مردم عادی و گمنام بود.

وی بخش قابل توجهی از رمان ، به ویژه جلد دوم را به تبیین فلسفه خود اختصاص داده و حتی سیر تاریخ را برای انجام چنین بحث هایی رها می کند. وی ادامه داد: اما تا آنجا که فلسفه بافندگی او طولانی و آزار دهنده است ، تصاویری که او خلق می کند و شخصیت هایی که ارائه می دهد و گفت وگوهایی که بین این شخصیت ها انجام می شود جذاب و سرزنده است و خواننده را تا انتهای رمان می برد.

انتهای پیام

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا