جنبش ضد اشغالگری و جنگ بی پایان؛ ضرورت مخالفت مدنی با احتمال تهاجم اسرائیل به ایران

جنبش ضد اشغالگری و جنگ بی پایان؛ ضرورت مخالفت مدنی با احتمال تهاجم اسرائیل به ایران

تاریخ نشان می دهد این جنگ ها، به دلیل ماهیت مهاجم اشغالگران، بسیار خونبار و وحشتناک بوده اند.  یک نمونه ی قدیمی اما آشنا، جنگ استعمارگران آمریکا با بومی های آن سرزمین بود که جان میلیون ها انسان را ستاندند. نمونه ی معاصر این جنگ ها، تهاجم آلمان نازی به شوروی در جنگ جهانی دوم است. در این جنگ سرزمین و موجودیت سیاسی و جغرافیایی و هویتی شوروی مورد تهاجم قرار گرفت. در نتیجه ی مقاومت شوروی، نزدیک به سی میلیون تن (۱۰ میلیون نظامی و بیست میلیون غیر نظامی) یعنی حدود ۱۵ درصد کل جمعیت شوروی آن روز  جان باختند. اروپای غیر شوروی نیز نزدیک همین تعداد کشته داد. در جنگ ضد اشغالگری ویتنام شمالی حدود سه میلیون تن، در طی دوران استعمار و جنگ های استقلال هند از بریتانیا حداقل حدود سی میلیون تا حتی صد میلیون هندی، و در جنگ استقلال الجزایر از فرانسه حدود یک تا یک و نیم میلیون تن، در دو جنگ ضد اشغالگری افغانستان حدود پانصد هزار تن و در تجاوز آمریکا به عراق حدود سی صد هزارتن کشته شدند و تجاوز عراق به میهنمان، به بهای جان بیش از دویست هزار هموطن تمام شد.

امروز که از دور به این صحنه نگاه می کنیم، از دامنه ی شقاوت ها و خونریزی ها و نابودگری های مهاجمان بهت زده می شویم. اما تاریخ هرگز ملت هایی که برای دفاع از سرزمین و هویت و ارزش های خود ایستادند، سرزنش نمی کند و اگر چنین نبود، مستوجب سرزنش بودند. برای فهم آن فداکاری ها، باید از منظر مردمی که جان خود را نثار کردند،  به داستان نگریست.  اروپای جنگ جهانی اول و دوم، اروپای عقب مانده ای نبود. اروپای آن روز چه بسا از برخی کشورهای امروز منطقه ما، پیشرفته تر بود. آنها ملت هایی برخوردار از عقل و تدبیر و آینده نگری و درک منافع بودند، اما در برابر آلمان فاشیستی، چاره ای جز ایستادن نیافتند. جنگ، جنگ «بود» و «نبود» بود. استقامت و مقاومتی سربرافراشت که به بهای جان میلیون ها تن از مردم روسیه و اروپا تمام شد. اگر آن روز نمی ایستادند، و به خانه ها و اموال و دارائیهاشان دل می بستند و یا به هیمنه ی آلمان نازی دل می باختند، همان می شد که آلمانها می خواستند  و چه بسا امروز از آن کشورها اثری نمی ماند و فاشیسم دامن گیر تمام جهان بود. اما آنها با نثار خون هایشان نه تنها سرزمین ها و هویتشان را رهایی بخشیدند، بلکه «ایده ی نازیسم» را به مزبله تاریخ سپردند.

بارها گفته شده که داستان فلسطین داستانی  هفتاد ساله است و از هفتم اکتبر شروع نشده، و انتظار می رود از منظر مردم فلسطین به آن نگریسته و تحلیل شود.  جنگ، جنگ رهایی بخش و ضد اشغالگری است و باید نظیر  جنگ استقلال الجزایر و هند و …. و جنگ روس ها و اروپا علیه آلمان نازی به آن نگریسته شود. این جنگ ها عموما طولانی و پر هزینه اند. جنبش های ضد اشغالگری، آسودگی را عدم خود می دانند و مهمترین راهبردشان آن است که آرامش را از مهاجم باز ستانند، تا نگذارند در سرزمین مادری ریشه بدواند. آنها که رفتار مردم فلسطین را درک نمی کنند، ضروری است سری به تاریخ معاصر بزنند و بدانند که هیچ اشغالگری، با خیر مقدم نیامده و با بدرود، سرزمینی را ترک نکرده است. آنها بر موج های فریب و حمام های خون سوار شده تا به سرزمینی مسلط شده اند و تنها با جانفشانی های بسیار وادار به عقب نشینی شده اند. شهید بهشتی  فرموده بود «بهشت را به بها دهند نه به بهانه». به عاریت عرض می کنم، استقلال را به بها دهند نه به بهانه!

ماحصل مقاومت یک ساله؟

سالی که گذشت، در تراژدی انسانی غزه، جهانی عزادار شد.  در قیامت غزه با هر قطره ی خونی بسیار گریستیم، و با هر گلوله ای، جان دادیم و با هر بمبی آوار شدیم و از هر تریبونی فریاد زدیم. از سکوت و مماشات حکام عرب و حکمرانی ستمگر جهان به ستوه آمدیم. بسیاری می پرسند، ماحصل این مقاومت یک ساله چه بوده است؟

بیداری؛ آری مردم فلسطین و لبنان خسارات بزرگی دیده اند، هزاران تن از مردم غیر نظامی به همراه کلیت هزار خانواده و رهبران مقاومت چون هنیئه و سید حسن نصر الله به شهادت رسیدند وغزه و ضاحیه ویران شد. این همه جنایت بی مکافات نخواهد ماند. علاوه، به تبع این مظلومیت، ماهیت بی رحم اشغالگران، آشکارتر شد.  اشغالگران  خطایی راهبردی مرتکب شدند. آنها نمی دانند وقتی همه ی داشته های ملتی را ستاندند، دیگر دلیلی برای مماشات نمی ماند و آن گاه مقاومت فزونی خواهد یافت. از این روست که می بینیم کمترین صدای مخالفتی از مردم رنجدیده ی غزه و شیعیان لبنان و مظلومان یمن شنیده نمی شود.

از نظر سیاسی، موضوع به رسمیت شناختن حق حاکمیت فلسطین به عنوان یک حکومت به نظام حقوقی جهان بازگشت و حتی سه دولت اروپایی، فلسطین را ولو در سرزمین های بعد از ۱۹۴۸ به رسمیت شناختند. دادگاه بین المللی اسرائیل را اشغالگر و رئیس دولت آن را محکوم به نسل کشی نمود. دولت رژیم اسرائیل در انزوای بی سابقه ای قرار گرفت به گونه ای که کمتر تمایلی در جهان برای دیدار و گفت و گو با رهبران آن وجود ندارد و در سازمان ملل نیز قطعنامه های مجمع عمومی علیه آنها با حداکثر آراء تصویب شد و کسی مایل به شنیدن آنها نبود.همچنین نقاب از استاندارد دوگانه ی غرب برداشته شد و در سطح منطقه «پیمان ابراهیم» با چالشی جدی مواجه شد. همین روزها اردوغان عضو ناتو، اسرائیل را یک سازمان تروریستی نام نهاد. در عرصه ی داخلی رژیم نیز شکاف های عمیقی شکل گرفت که بسیاری تداوم جنگ را برای سرپوش گذاشتن بر این شکاف ها می دانند.

از نظر اقتصادی، اقتصاد اسرائیل علاوه بر خسارت مستقیم، با یکی از بزرگترین تنزل ها در تاریخ این رژیم مواجه شد و چندین برابر خسارتی که به غزه و لبنان و فلسطین وارد کرد خود، با کاهش متوالی رتبه های اعتبار اقتصادی مواجه شد. موج مهاجرت نیز معکوس شد و در آخرین آمار  ورودی فرودگاه بن گورین ۴۳ درصد کاهش یافته و یک چهارم ساکنان سرزمین های اشغالی در اندیشه ی ترک این سرزمینند. مردم فلسطین و لبنان نیز خسارات بزرگی دیده اند، ضاحیه ویران و تمام زیرساخت ها و مظاهر زندگی شهری نابود گردید.

از نظر نظامی، مردم غزه و لبنان با ارتشی جنگیده اند که از «حمایت آهنین» آمریکا با پیشرفته ترین سلاح ها و آموزش ها و اطلاعات و فرماندهی برخوردار است. اسرائیل بدون کمک آمریکا، سرنوشتی دیگر می یافت. جز نابودگری و جنایت و ترور و ارعاب، سایر اهداف اعلام شده ی نظامی اسرائیل، اعم از کوچاندن مردم غزه، آزادی گروگان ها، نابودی حماس و بازگرداندن ساکنان سرزمین های اشغالی شمالی همچنان بر زمین مانده است. کسی به بمب ریختن بر سر سرزمین های بدون دفاع هوایی، مدال نمی دهد. آری در گسترش بحران و  نفوذ اطلاعاتی و قدرت ترور دست بالایی نشان داده اند و ضرباتی  سهمگین همچون شهادت رهبران زده اند، اما این برای کسب پیروزی کفایت نمی کند. در حفاظت از آسمان سرزمین های اشغالی نیز از تکنولوژی بسیار پیشرفته و پر هزینه ی آمریکایی برخوردارند. در این حال، آسیب پذیری های راهبردی غیر قابل کتمانی به ویژه در حمله موشکی ایران و حزب الله داشته اند. برای روشن شدن نتیجه ی تهاجم سنگین به جنوب لبنان که نام آن را «جنگ قیامت» گذاشته نیز باید شکیبا بود. اما تجربه نشان داده است، به رغم همه ضربات غافلگیرانه ای که به حزب الله وارد شده، اسرائیل با مقاومت و چالش های بسیار جدی مواجه شده و خواهد شد و انتظار می رود حزب الله خود را بازیابی کند.  اگر در غزه رساندن سلاح که بماند بلکه بردن آب هم دشوار بود، اما در لبنان، سازمان رزمی به مراتب مسلح تر و پشت جبهه ای به مراتب قوی تر وجود دارد. آنچه اسرائیل تاکنون در محدوده ی کوچک غزه انجام داده، و گسیل بیش از صد هزار نیرو به جنوب لبنان و بمباران بی وقفه، به خیالشان کوه را نیز به لرزه در می آورد. آنها از غزه و لبنان تسلیم محض می خواهند، و تلاش دارند حماس و حزب الله را تبدیل به حزبی فرعی و زیر زمینی نمایند که  دیگر نقش معنی داری در قدرت سیاسی و نظامی غزه و لبنان نداشته باشند. اما شواهد هم حاکی از تداوم حمایت پیوسته ی ایران و هم حاکی از مقاومتی حداکثری در برابر این تهاجم حداکثری به رغم ضربات است.  برای فهم ارزش نظامی مقاومت در فلسطین و لبنان، لحظه ای تصور کنید اگر این امکانات نظامی و اقتصادی و حمایت های آمریکا در اختیار گروه های مقاومت بود، اسرائیل چند روز دوام می آورد؟

جهانی شدن فلسطین؛

از دستاوردهای مهم، جهانی شدن فلسطین بود. مقاومت بی نظیر مردم غزه و  پایداری بر اهداف ضد اشغالگری و استقلال طلبانه با همراهی بزرگترین اعترضات مدنی جهان و گسترده ترین جنبش دانشجویی بین المللی در تاریخ دانشگاه های جهان و اروپا و آمریکا مواجه شد. حرکت رهایی بخش مردم فلسطین به لحاظ تکیه بر مطالبه ی مردمی و اهداف، در رده ی جنبش هایی با عقبه مدنی قرار می گیرد. جنبش غزه، جنبشی برای عدالت، برابری انسانی و مبارزه با آپارتاید و  تبعیض نژادی است. از همین روست که نگاه های بسیاری از جنبش های پیشرو جهان را به خود جلب کرده  و آنها نیز رهایی فلسطین را، تحقق شعارهای خود دانستند.

پرده برداری از حقیقت «ایده ی صهیونیسم»؛

صهیونیست ها خود را قومی برگزیده در سرزمینی برگزیده می دانند، اما مسیری را برگزیده اند که سرنوشتی تلخ برای آنها و بشریت به دنبال دارد. از  تراژدی نسل کشی غزه تا انفجار پیجرها، و بمباران هشتاد تنی ضاحیه، شقاوت ایدئولوژیکی را  آشکار نمودند که بیش از هر چیز «ایده صهیونیسم»، را همچون «ایده فاشیسم» بی اعتبار ساخت و جامعه جهانی دریافت که حاکمیت غرب، گودزیلای نابودگر صهیونیسم را به صلح جهانی ترجیح می دهد. از دیدگاه آنها حقوق بشر یعنی «بشر سفید». این بی اعتباری، دستاورد کمی نبود.

جنگ بی پایان و افزایش هزینه اشغالگری؛

اسرائیل، حق یک ملت را سرقت کرده است. حق استقلال و آزادی و سرزمین آنها را؛ و خود تبدیل به ایالت پنجاه و یکم آمریکا شده است. اشغالگری است که از خود  استقلالی ندارد. اسرائیل با هر هدفی در این منطقه کاشته شده باشد، اینک بخشی از برنامه دولت پنهان آمریکا است. همچون تایوان در جوار چین و اوکراین در جوار روسیه که ملت مظلومش قربانی اهداف آمریکا و اشغالگری روسیه شده اند. به نظر می رسد مثلث اسرائیل، تایوان و اوکراین، باید نقش  آفرینی اصلی در حفظ توازن قدرت آمریکا با ملت های مسلمان و کنترل چین و روسیه را ایفا نمایند و صدور بحران و بی ثباتی شاخصه ی اصلی آنها خواهد بود.

 وضعیت جاری قابل تداوم نیست و بی تردید همچون یک کتاب یا یک فیلم سینمایی که با دیدن یک برگ یا صحنه اش نمی توان درباره سرنوشت و تمامی آن قضاوت کرد، دریافت بخش پایانی آن، سالها به طول خواهد انجامید، و بسته به بیداری و مقاومت  ملت ها دارد.  داستان فلسطین و جنگ استقلال فلسطین با توجه به شیوه و اهداف صهیونیسم جهانی نیز، ولو با وقفه های کوتاه و بلندی مواجه شود، جنگ بی پایانی است که تا استقلال و حاکمیت عادلانه ی مورد توافق فلسطینیان  و توازن در منطقه، سالها ادامه خواهد داشت، چرا که ذات اشغال و بی عدالتی، بی ثباتی است. آنچه روشن است، هزینه ی اشغالگری برای اسرائیل به شکل فزاینده ای چه در منطقه و چه در اروپا افزایش یافته است. در منطقه، سنگ ها به موشک تبدیل شده و در اروپا، بسیاری از جوانان از روایت رسمی به روایت واقعی روی آورده اند. بعید است آینده خوشایند صهیونیست ها پیش برود. با همه ی فراز و فرودها و تلخی ها،  تاریخ سرنوشت تلخ اشغالگران را در برابر جنبش های ضد اشغال نشان داده است.

ایران؛

اگر ملت های منطقه و کشورهای عربی – اسلامی هماهنگ می شدند، هزینه ی تحولات اخیر صرفا بر دوش ملت فلسطین و یمن و شیعیان لبنان و عراق و یا مردم ایران باقی نمی ماند. چنان که عرض شد، در مقابل تهاجم حداکثری و سودای نیل تا فرات، همدلی و عقلانیت حداکثری به همراه مقاومت حداکثری چاره ساز است.  آنها خواب های شومی دیده اند که در نوشته ی «جردکوشنر» نیز آشکار بود و قمار اشغال گری خود را می خواهند به قمار جامعه جهانی صهیونیسم علیه موجودیت فلسطین، جنبش های مقاومت و حتی اگر بتوانند، موجودیت لبنان و لطمات سنگین به ایران تبدیل کنند. تلاش نتانیاهو برای کشاندن پای لبنان و ایران به جنگ، بهره گیری حداکثری از فرصت ۲۵ روزه تا انتخابات آمریکا و فرصت خطرناک دوماهه پس از آن تا شکل گیری دولت جدید آمریکا و امید بستن به حاتم بخشی ترامپ در صورت پیروزی او در انتخابات فشرده ی  آمریکا به همین منظور است. چنان که می دانیم در دو هفته اخیر فضای جنگی خاورمیانه، بر انتخابات آمریکا اثر گذاشته و رقابت سانتی متری دو کاندیدا به میلیمتری تبدیل شده است و ترامپ به نزدیکترین فاصله رسیده است. گرچه در داستان اخیر، دموکرات ها هم با میدان دادن به نسل کشی و نظامی گری اسرائیل، دست کمی از جمهوری خواهان نداشته اند و با این سیاست آب به آسیاب نتانیاهو ریخته و چه بسا با یاس مسلمانان از ایشان، بخت انتخاباتی خود را نیز به قمار بگذارند.

این روزها سخن از تهاجم به ایران به بهانه پاسخ به حمله ی موشکی است و روند تحولات، احتمال آن را جدی نشان می دهد. آنها که از بیگانه دعوت می کنند، وطن و ملت را از یاد برده اند. بدانیم، اسرائیل به هیچ قانونی پایبند نیست و اگر کاری نمی کند، یا نمی تواند و یا از عوارض و واکنش آن بیم دارد. اسرائیل اگر بتواند همه مرزهای اخلاق و انسانیت را درخواهد نوردید و برای او ایران و عراق و یمن و سوریه و لبنان و غزه و کرانه یکی است. آنها حتی اقدام به تهدید شخصیتی چون آیت الله العظمی سیستانی نموده اند. اسرائیل رژیمی است که به همه همسایگان خود تجاوز کرده  وبتواند کشورهای دورتر عربی را هم بی نصیب نخواهد گذاشت. باید نسبت به اهداف تهاجم و طرح های پنهان و آشکار آنان با توجه به تجربه لبنان، هشیار بود و مدبرانه و با آمادگی کامل عمل کرد و فریب وعده های آمریکا در کنترل اسرائیل یا اختلاف آمریکا و اسرائیل را که در رسانه ها مطرح می شود، نخورد. آنها ممکن است ضربه ای بزنند، و البته ضربه ای بخورند، گرچه ان شاء الله نهایتا عقب خواهند نشست.

 آنچه هر ایرانی وطن دوست و هر نهاد مدنی در این مرحله می تواند به انجام برساند، مخالفت با این تهاجم است که ممکن است چرخه ای خطرناک و سرمایه سوز نیز بدنبال داشته باشد به ویژه که تلاش نتانیاهو به کشاندن مستقیم پای آمریکا به معرکه است. وظیفه حاکمیت دفاع مقتدرانه از میهن و تدبیر و ابتکار در عرصه بین الملل در موازنه ی میدان و موشک با دیپلماسی است تا مهاجم و حامیانش را به تامل و ممانعت وادارد، اما نهادهای مدنی نیز وظیفه ی خود را دارند. به رغم انتقادهای داخلی از حاکمیت، باور کنیم هر کلمه و هر فریاد مدنی در دفاع از تمامیت و حریم میهن، آثار ماندگار خود را در نوع تصمیم و دامنه ی اقدام مهاجم بدنبال دارد، تو یکی نه ای هزاری، تو چراغ خود برافروز. هر یک از ما  در برابر هر سخن و تحلیلی مسئولیم. نباید، از نابودگران غزه، خدایگانی بسازیم که گویی «کل یوم هو فی شان» هستند. اشغالگران آنقدر که از هراس افکنی  و تزلزل در اراده ها سود می برند، چه بسا از اقدامات خود طرفی نمی بندند. آنها ازانسجام ملت ها، عقب نشسته و از شکاف ها  پیش می آیند؛ این نقطه فصل جریانات ملی و ضد ملی است.

راهبرد بلند مدت نیز، توسعه ی متوازن و قوی شدن در عرصه ی داخلی و بین المللی است. باید اهتمام تام و کمال به دستور الهی «وَ أَعِدُّواْ لَهُم ماستطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ»، ورزید؛ «برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی، در نظام طبیعت، ضعیف پایمال است». اما مفهوم «قوت» در دنیای جدید، تک بعدی نیست و عبارت از توانمند سازی واقعی از طریق اتکاء حقیقی به تمامیت ملت، ارتباط متوازن با جهان و بهره مندی از آخرین سطوح علم و تکنولوژی و تدبیر، و خلاقیت و تولید ثروت و فضیلت نه فقط در عرصه نظامی که در همه ی عرصه ها است. در این صورت، هیچ قدرتی نمی تواند، چنین ملتی را مرعوب و متزلزل سازد، ان شاء الله.

311311

دکمه بازگشت به بالا