مذاکره با آمریکا و اوجبِ واجبات!

البته که این سوال، سوالی بسیار مهم است و پاسخی در خور از سوی علمای بلاد و فقهای قم و حتی بیت امام(ره) می طلبد، ولی چون آنها غالبا در سکوتند و ضرورت «حفظ نظام» را در «شرایط فعلی» از منظر «اوجب واجبات»، تبیین نمی کنند، تصمیم گرفتم بقدر طرح موضوع به آن ورود کنم. برای همین هم از تشریح مبانی فقهی «اوجب واجبات» می گذرم، چون بضاعتش را ندارم و فقط به ذکر یک مصداق تاریخی از یک شخصیت بسنده می کنم تا حداقل بتوانم به پاسخی نسبی درباره سوال اصلی این مقال برسم.
۱- بارزترین شخصیت اجرایی جمهوری اسلامی در التزام عملی به «حفظ نظام»، هاشمی بود. حفظ نظام برای هاشمی، «اوجب واجبات» بود که شجاعت تابوشکنی های بزرگ را به او داد. هاشمی زمانی راه مذاکره را با آمریکا در ماجرای مک فارلین گشود، که اینکار در آن زمان حکم تکفیر داشت، بالاخص از سوی آنانکه چند سال قبل از دیوار سفارت آمریکا بالا رفته بودند!. او زمانی از ضرورت پایان جنگ با عراق گفت که برخی فرماندهان نظامی در رویای فتح بغداد بودند و هاشمی را از بابت بیان «پایان جنگ»، ملامت می کردند. هاشمی زمانی پای اروپایی ها را به سرمایه گذاری در ایران باز کرد، که برای جبران خسارات جنگ ۸ ساله، شاید ۸۰ سال بودجه کشور هم در آن زمان، کفایت نمی کرد، ولی هاشمی اینکار را در ۸ سال انجام داد، آنهم با پول اروپایی ها. ماجرای میکونوس هم بیشتر برای این بود که ترمز هاشمی در جذب سرمایه گذاری خارجی کشیده شود که شد!. هاشمی حتی پای ورزش را هم به تابوشکنی های تاریخی خود باز کرد و در حالیکه ایران قبلاً حضور در المپیک لس آنجلس(۱۹۸۴) را تحریم کرده بود، کاری کرد که ورزشکاران ایرانی حتماً به المپیک آتلانتا (۱۹۹۶) بروند!. هاشمی از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۸ هم که کشور غرق در تنازعات سیاسی شد، بازهم با پرداخت بالاترین هزینه ها، حرفش را بابت حفظ نظام زد و پای آن هم ایستاد. او از سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۵ هم به قاعده اوجب واجبات عمل کرد و نه تنها از هیچ عملکرد ناصوابی برای حفظ نظام دفاع نکرد، بلکه به نقد صریح آنها هم پرداخت و تا روز آخر عمرش هم اصرار داشت که اگر می خواهیم در حفظ نظام بکوشیم باید از مسیرهای خطا برگردیم.
۲- این مصادیق را ذکر کردم تا همه بدانند که قاعده ی اوجب واجبات بودن حفظ نظام فقط مال امروز نیست و از زمان امام(ره) تا امروز، مصادیق فراوان دارد و مذاکره امروز جمهوری اسلامی ایران با آمریکا هم در همان مسیر، قابل ارزیابی است. اینکه عده ای بگویند چرا امروز با آمریکا مذاکره می کنیم ولی چند سال قبل نکردیم؟، درست مثل خرده ای بود که به امام(ره) گرفته می شد، که چرا با صدام بعد از فتح خرمشهر، صلح نکردید؟. واقعا فهم موضوع تامین مصالح ملی در شرایط خاص آنهم بر مبانی فقهی، اینقدر دشوار است که ما همچون ۳۵ سال قبل، در تبیین اینکه حفظ نظام از اوجب واجبات است، ناتوانیم؟.
این واقعا یک غفلت تاریخی از سوی دلسوزان نظام است که اجازه می دهند عده قلیلی تندرو از مبانی درست برای توجیه اعمال ناصواب خود استفاده کنند، آنوقت خود بزرگان ما در بزنگاههایی نظیر مذاکره با آمریکا، سراغی از مبانی درست برای تنویر افکار عمومی نمی گیرند؟!. ممکن است عده ای بگویند چه بگوییم تا مردم بپذیرند؟. البته که کار، کار دشواری است و از هر دست و زبانی برنمی آید، ولی به عنوان حرف آخر، توصیه می کنم سخنرانی هاشمی را در شهریور ۶۷ بخوانید. آنهم در جمع نظامیان و با تبیین تاریخی پذیرش صلح. با یک تیتر ماندگار که؛ انقلابی گری کله شقی نیست!.
* فعال رسانه ای، دبیر سابق پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی