خلاصه کامل کتاب جامعه و تاریخ در قرآن اثر مرتضی مطهری

خلاصه کتاب جامعه و تاریخ در قرآن ( نویسنده مرتضی مطهری )
کتاب «جامعه و تاریخ در قرآن» اثر ارزشمند استاد شهید مرتضی مطهری، نقدی عمیق بر نظریه ماتریالیسم تاریخی و تبیینی دقیق از دیدگاه اسلام درباره جامعه و تاریخ است که در بستر رشد تفکرات مادی گرایانه در ایران دهه های پنجاه، به مثابه چراغ راهی برای جوانان روشن شد.
این اثر، که به عنوان جلد دوم از مجموعه «معارف قرآن» و مکملی بر کتاب «مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی» جایگاه ویژه ای دارد، خواننده را به سفری فکری در مبانی فلسفه تاریخ اسلامی می برد. نگارش این کتاب در دهه های پرشور ۵۰ شمسی و در اوج گسترش اندیشه های مارکسیستی در جامعه ایران، نشان دهنده حساسیت و دوراندیشی استاد مطهری نسبت به تبیین دیدگاه صحیح اسلام در مقابل انحرافات فکری بود. او با این کار، نه تنها به شبهات رایج پاسخ می داد، بلکه یک جهان بینی متعادل و مبتنی بر آموزه های قرآنی را ارائه می کرد. این خلاصه جامع، قصد دارد تا خواننده را با نکات کلیدی کتاب، تحلیل های استاد مطهری در نقد ماتریالیسم تاریخی و درک عمیق تر از دیدگاه قرآن کریم درباره ماهیت جامعه و تحولات آن آشنا سازد.
جامعه و ماهیت آن از دیدگاه قرآن
یکی از مباحث بنیادین در فلسفه تاریخ و جامعه شناسی، فهم ماهیت جامعه است. آیا جامعه تنها مجموعه ای از افراد است یا خود دارای وجودی مستقل و حقیقی است؟ این پرسش، از دیرباز فیلسوفان و متفکران بسیاری را به خود مشغول داشته و نظریات گوناگونی را پدید آورده است. ورود به این بحث با دیدگاه های مختلف، مسیر درک عمیق تری از نگاه اسلام به اجتماع را هموار می سازد.
تعریف جامعه و نظریات پیرامون آن
در پی یافتن پاسخی برای «جامعه چیست؟»، اندیشمندان به چندین نظریه اصلی رسیده اند که هر یک، ماهیت جامعه را از زاویه ای خاص مورد بررسی قرار می دهند. برخی جامعه را تنها یک ترکیب اعتباری می دانند؛ به این معنا که جامعه موجودیت واقعی و عینی ندارد و فقط برآیند ذهنی و انتزاعی از گرد هم آمدن افراد است. این دیدگاه بر اصالت فرد تأکید می کند و جامعه را فاقد هرگونه استقلال وجودی می بیند. در این نگرش، اگر افراد از یکدیگر جدا شوند، چیزی به نام جامعه نیز باقی نمی ماند.
در مقابل، نظریه ای جامعه را «مرکب صناعی» می خواند. همان طور که یک ماشین از اجزای مختلف ساخته شده است، جامعه نیز ترکیبی از افراد است که اگرچه هویت خود را کاملاً از دست نمی دهند، اما در اثر تعاملات، استقلال اثرگذاری شان در کل جامعه دچار تغییر می شود. این نگاه نیز تا حد زیادی به اصالت فرد گرایش دارد و به جامعه به مثابه یک کل واقعی، اصالتی چندانی نمی دهد.
دیدگاهی عمیق تر، جامعه را «مرکب حقیقی» می داند، اما نه از نوع فیزیکی بلکه از نوع «ترکیب اندیشه ها، عواطف، خواست ها و اراده ها». در این نظریه، جامعه یک وجود فرهنگی و معنوی دارد که از هم پوشانی و تأثیر متقابل افکار و احساسات افراد شکل می گیرد. این ترکیب، ماهیتی واقعی دارد و فقط یک اعتبار ذهنی نیست. با این حال، هنوز هم تکیه اصلی بر جنبه های معنوی و فرهنگی است.
نظریه چهارم، که استاد مطهری آن را به «اصالت اجتماع محض» نزدیک تر می داند، جامعه را مرکب حقیقی می داند، اما بالاتر از مرکبات طبیعی. این دیدگاه به جامعه موجودیت و شخصیت مستقلی می بخشد که فراتر از صرف جمع جبری افراد است. استاد مطهری به نقد نظریات اصالت فردی می پردازد و بیان می کند که این دیدگاه ها، جامعه را از داشتن یک هویت مستقل و قوانین حاکم بر خود محروم می سازند و نمی توانند تحولات و سرنوشت های جمعی را به درستی تبیین کنند.
تأکید قرآن بر اصالت و وجود عینی جامعه
با کندوکاو در آیات قرآن کریم، خواننده درمی یابد که قرآن برای جامعه (امت ها) وجودی عینی و اصیل قائل است. قرآن به صراحت از «اجل امت ها»، «سرنوشت مشترک»، «نامه عمل مشترک» و حتی «فهم و شعور» برای جوامع سخن می گوید. این تعابیر قرآنی، به وضوح نظریه اصالت فردی محض را به چالش می کشند و به نظریه سوم یا چهارم (جامعه مرکب حقیقی) نزدیک ترند.
برای مثال، قرآن در سوره اعراف، آیه ۳۴ می فرماید: «و لکل امة اجل فاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعة و لا یستقدمون» که به معنای «هر امتی را مدت و پایانی است، پس آنگاه که پایان کارشان فرا رسد، ساعتی عقب تر یا جلوتر نمی افتند» می باشد. این آیه به روشنی نشان می دهد که جامعه ها، مانند افراد، دارای عمر مشخص و سرنوشتی محتوم هستند. این بیان قرآنی، به جامعه یک نوع هویت زیستی و حیات جمعی می بخشد.
همچنین، قرآن در برخی موارد، اعمال یک نسل را به نسل های بعدی نسبت می دهد. این نوع نسبت دادن مسئولیت و پیامدهای اعمال گذشتگان به نسل های فعلی، نشان می دهد که از نظر قرآن، جامعه ها امتداد و ادامه یکدیگرند و حتی در برخی ابعاد، یک هویت جمعی واحد را شکل می دهند. این امر، بیانگر این واقعیت است که جامعه فقط یک تجمع تصادفی از افراد نیست، بلکه دارای روح جمعی و شخصیت واحد است که از یک نسل به نسل دیگر منتقل می شود.
استاد مطهری معتقد است که قرآن، با این رویکرد، یک دیدگاه متعالی از جامعه ارائه می دهد که فراتر از تحلیل های صرفاً مادی یا فردگرایانه است. از نظر قرآن، جامعه یک کل زنده است که دارای حیات، مرگ، و مسئولیت پذیری است و تحولات آن، بر اساس قوانین و سنت های الهی رخ می دهد. این دیدگاه قرآنی، پایه های محکمی برای فهم فلسفه تاریخ اسلامی و نقد نظریات مادی گرایانه فراهم می آورد.
تقسیمات و قطب بندی های اجتماعی و نقد دیدگاه مارکسیستی
پس از تبیین ماهیت جامعه، نوبت به بررسی تقسیم بندی های درونی آن می رسد. جامعه، با وجود وحدت درونی، اغلب به گروه ها، طبقات و اصناف مختلفی تقسیم می شود که گاه در تضاد با یکدیگر قرار می گیرند. در این بخش، خواننده با دیدگاه ماتریالیسم تاریخی در مورد قطب بندی های اجتماعی و نقد استاد مطهری بر آن آشنا می شود.
دیدگاه ماتریالیسم تاریخی: جامعه دو قطبی بر اساس اقتصاد
ماتریالیسم تاریخی، بر اساس نظریه تضاد دیالکتیکی، جامعه را به دو قطب اصلی تقسیم می کند: «استثمارگر» و «استثمارشونده». این تقسیم بندی، ریشه در اصل مالکیت خصوصی دارد. بر اساس این نظریه، در جوامعی که مالکیت خصوصی وجود ندارد (مانند جوامع اشتراکی اولیه یا کمونیستی آینده)، جامعه یک قطبی است، اما در جوامعی که مالکیت خصوصی حاکم است، جامعه به ناچار دو قطبی خواهد بود.
در این دیدگاه، سایر شئون جامعه مانند فلسفه، اخلاق، مذهب و هنر نیز تابعی از زیربنای اقتصادی هستند و رنگ و بوی یکی از این دو طبقه اصلی را به خود می گیرند. اگر مذهبی یا فلسفه ای در جامعه غالب باشد، آن نیز بازتاب منافع طبقه حاکم است که بر طبقه دیگر تحمیل شده. از نظر مارکسیست ها، هیچ فلسفه، هنر یا مذهبی نمی تواند «فوق طبقه اقتصادی و بی رنگ» باشد. به عبارتی، روبناهای فکری و فرهنگی، صرفاً بازتابی از زیربنای اقتصادی جامعه اند.
نقد شهید مطهری بر برداشت دو قطبی محض از قرآن
استاد شهید مطهری به شدت با این برداشت دو قطبی محض از جامعه مخالفت می کند، به خصوص اگر این نظریه به قرآن نسبت داده شود. ایشان بیان می کند که قرآن کریم، قطب بندی های اجتماعی را تنها به عوامل مادی و اقتصادی محدود نمی کند. بلکه علل فرهنگی، ایدئولوژیک و اخلاقی نیز می توانند منشأ تقسیمات و تضادهای اجتماعی باشند.
استاد مطهری برای رد نظریه مطابقت جبری پایگاه طبقاتی و ایدئولوژیک، به نمونه های قرآنی متعددی اشاره می کند:
- مؤمن آل فرعون: او یکی از نزدیکان و از طبقه حاکم بود، اما به دعوت حضرت موسی (ع) ایمان آورد.
- آسیه، زن فرعون: او در کانون قدرت و ثروت قرار داشت، اما از مؤمنان به خدا و پیامبرش بود.
- ساحران فرعون: در ابتدا در خدمت فرعون بودند، اما پس از مشاهده معجزه حضرت موسی (ع)، به او ایمان آوردند.
این مثال ها نشان می دهند که ایمان و کفر، لزوماً تابعی از پایگاه طبقاتی و اقتصادی نیستند. انسان ها، حتی در طبقات مرفه، می توانند به حق ایمان بیاورند و از ظلم تبری جویند. برعکس، قرآن کریم گروه هایی از مستضعفین را نیز معرفی می کند که به دلیل فسق و فجور یا عدم درک صحیح، مستحق عذاب الهی بوده اند. این امر نشان می دهد که مفهوم «مستضعف» در قرآن، صرفاً به معنای محرومیت اقتصادی نیست، بلکه می تواند شامل ضعف فکری و فرهنگی نیز باشد.
استاد مطهری معتقد است که دیدگاه قرآن درباره قطب بندی های اجتماعی، بسیار پیچیده تر و جامع تر از یک تحلیل صرفاً اقتصادی است. قرآن، ریشه های فساد و اصلاح را در لایه های عمیق تر وجود انسانی و اجتماعی می جوید و آن را به مفاهیم ایمان، کفر، عدل، ظلم، تقوا و فسق گره می زند.
تاریخ، انواع آن و مبانی ماتریالیسم تاریخی
در ادامه کاوش در مبانی فکری شهید مطهری، نوبت به مفهوم «تاریخ» می رسد. این بخش از کتاب، خواننده را با انواع تاریخ، مسائل بنیادین در فلسفه تاریخ و سپس با مبانی نظریه ماتریالیسم تاریخی آشنا می کند تا زمینه برای نقد جامع استاد مطهری بر این نظریه فراهم آید.
تعریف و انواع تاریخ
استاد مطهری برای روشن ساختن مفهوم تاریخ، آن را به سه گونه اصلی تقسیم می کند:
- تاریخ نقلی: این نوع تاریخ، به معنای «علم به وقایع، حوادث، اوضاع و احوال انسان ها در گذشته» است. این همان چیزی است که معمولاً به ذهن ما می رسد؛ مطالعه زندگینامه ها، فتح نامه ها و سیره های گذشتگان. تاریخ نقلی بیشتر جنبه روایی و گزارش گری دارد.
- تاریخ علمی: فراتر از صرف نقل وقایع، تاریخ علمی به «قواعد و سنن حاکم بر زندگی های گذشته» می پردازد. محقق در این نوع تاریخ، با بررسی و تحلیل حوادث گذشته، به دنبال کشف الگوها، قوانین و روابط علّی میان پدیده های تاریخی است.
- فلسفه تاریخ: این مفهوم عمیق ترین سطح از درک تاریخ است و به «علم به تحولات و تطورات جامعه ها از مرحله ای به مرحله دیگر و قوانین حاکم بر این تطورات و تحولات» می پردازد. فلسفه تاریخ، به دنبال فهم «شدنِ» جامعه ها است، نه صرف «بودنِ» آن ها. به عبارتی، فلسفه تاریخ به دنبال کشف مسیر تکاملی یا انحطاطی جوامع و دلایل این تغییرات است.
مسائل بنیادین در فلسفه تاریخ
در هر سه نوع تاریخ، به ویژه در تاریخ علمی و فلسفه تاریخ، مسائل بنیادینی مطرح می شود که فهم آن ها برای ورود به بحث های عمیق تر ضروری است:
- اعتبار و بی اعتباری تاریخ نقلی: برخی به تاریخ نقلی با دیده تردید می نگرند و آن را مجموعه ای از جعل و تحریف می دانند. استاد مطهری با تأیید وجود تحریفات، بیان می کند که تاریخ دارای مسلمیاتی است که قابل انکار نیستند و محقق با اجتهاد می تواند صحت و سقم بسیاری از نقل ها را تشخیص دهد.
- علیت در تاریخ و مسئله جبر و اختیار: اگر اصل علیت بر تاریخ حاکم باشد و هر حادثه ای جبراً رخ دهد، پس نقش آزادی و اختیار انسان چه می شود؟ استاد مطهری با نفی جبر مطلق، نظریه فطرت را مطرح می کند که آزادی انسانی را با قانون علیت و قانونمندی تاریخ سازگار می داند.
- ماهیت تاریخ: مادی یا معنوی؟ این پرسش اساسی ترین مسئله است: آیا اساس حرکت های تاریخی، مادی و اقتصادی است یا معنوی و فکری؟ این سوال، زمینه را برای ورود به نقد ماتریالیسم تاریخی فراهم می کند.
مبانی نظریه ماتریالیسم تاریخی
نظریه ماتریالیسم تاریخی، که برداشتی اقتصادی از تاریخ است، بر پایه های زیر استوار است:
- تقدم ماده بر روح: این اصل بنیادین ماتریالیسم فلسفی، معتقد است که امور روانی (اندیشه ها، ایمان ها، احساسات) اصالتی ندارند و صرفاً انعکاسی از ماده عینی بر اعصاب و مغز هستند.
- اولویت نیازهای مادی بر نیازهای معنوی: ماتریالیسم تاریخی بر این باور است که نیازهای مادی (آب، نان، مسکن) اولویت دارند و حتی خاستگاه نیازهای معنوی (علم، هنر، مذهب) نیز از همین نیازهای مادی سرچشمه می گیرد.
- تقدم کار بر اندیشه: کار تولیدی، جوهر انسان و کلید اندیشه است. از این منظر، کار هم منشأ شناخت انسان است و هم سازنده او. مارکس می گوید: «سرتاسر تاریخ جهانی جز خلقت انسان به وسیله کار بشری نیست.»
- تقدم وجود اجتماعی انسان بر وجود فردی او: انسان در آغاز تولد، ماده ای خام است که عوامل اجتماعی بیرونی (کار اجتماعی) شخصیت او را شکل می دهند. ابعاد فکری، اخلاقی و مذهبی انسان، معلول عوامل اجتماعی هستند.
- تقدم جنبه مادی جامعه (زیربنا) بر جنبه های معنوی (روبنا): سازمان اقتصادی جامعه، زیربنای اصلی است که تمام بنای جامعه (فرهنگ، سیاست، اخلاق، مذهب) بر روی آن ساخته می شود. اگر زیربنا متزلزل شود، روبنا نیز فرو می ریزد.
از این مبانی، نتایجی نیز حاصل می شود؛ از جمله اینکه بهترین راه شناخت تاریخ، بررسی بنیان های اقتصادی آن است، قانون حاکم بر تاریخ جبری است و دوره تاریخی با دوره دیگر از نظر ماهیت متفاوت است. همچنین، ايدئولوژي ها و رهبران انقلابي لزوماً از طبقه استثمارشده برمی خیزند و هر فکری، محصول شرایط مادی است و اعتبار مطلق ندارد.
نقد جامع شهید مطهری بر ماتریالیسم تاریخی
استاد شهید مرتضی مطهری، با تسلط کم نظیری بر اندیشه های غربی و اسلامی، به نقدی جامع و دقیق از نظریه ماتریالیسم تاریخی می پردازد. او ضعف های بنیادین این نظریه را آشکار می سازد و نشان می دهد که چگونه این دیدگاه مادی گرایانه، از تبیین پیچیدگی های جامعه و تاریخ ناتوان است.
بی دلیلی و ضعف بنیادین نظریه
اولین و مهمترین انتقاد استاد مطهری به ماتریالیسم تاریخی، «بی دلیلی» آن است. او بیان می کند که این نظریه، فراتر از یک ادعا یا تئوری بدون پشتوانه قوی نیست. یک نظریه فلسفی-تاریخی معتبر، یا باید بر تجربه تاریخی و واقعیت های عینی زمان خودش مبتنی باشد و سپس به دوره های دیگر تعمیم یابد، یا از شواهد تاریخی گذشته استنتاج شود و به زمان حال و آینده تعمیم یابد، و یا باید بر اساس یک سلسله اصول علمی، منطقی و فلسفی ثابت و از پیش پذیرفته شده اثبات شود.
اما به گفته استاد، ماتریالیسم تاریخی بر هیچ یک از این روش های معتبر استوار نیست. این نظریه بیشتر یک فرض یا دیدگاه از پیش تعیین شده است که شواهد تاریخی را به زور در قالب خود می گنجاند، تا اینکه از دل شواهد تاریخی برخیزد. این ضعف بنیادین، پایه های اعتبار ماتریالیسم تاریخی را متزلزل می سازد.
تجدید نظر پایه گذاران
استاد مطهری به نکته مهمی اشاره می کند که حتی خود پایه گذاران ماتریالیسم تاریخی نیز در دیدگاه های اولیه خود تجدید نظر کرده اند. مارکس در ابتدا زیربنای اقتصادی را عامل یک سویه و مطلق در تعیین روبناها می دانست، اما بعدها به همراه انگلس، مفهوم «تأثیر متقابل» میان زیربنا و روبنا را مطرح کردند. این تجدید نظر، به نوعی «عدول از مادیت مطلق تاریخ» تلقی می شود. اگر روبناها (فرهنگ، اندیشه، اخلاق) نیز بتوانند بر زیربنا تأثیر بگذارند، دیگر نمی توان از یک مادیت مطلق و یک طرفه سخن گفت. این تغییر دیدگاه، نشان دهنده ناکارآمدی و نقص نظریه اولیه در تبیین واقعیت های تاریخی است.
نقض تطابق جبری زیربنا و روبنا
ماتریالیسم تاریخی پیش بینی می کرد که همواره باید یک تطابق جبری میان زیربنای اقتصادی و روبناهای اجتماعی وجود داشته باشد. به این معنا که با تغییر زیربنا، روبناها نیز به طور جبری دگرگون می شوند. اما رویدادهای تاریخ معاصر، خلاف این پیش بینی را ثابت کرده اند:
- کشورهای صنعتی غربی: کشورهایی مانند انگلستان، آلمان، فرانسه و آمریکا به اوج پیشرفت صنعتی و سرمایه داری رسیدند، اما برخلاف پیش بینی مارکس، انقلاب کارگری در آن ها رخ نداد و به سوسیالیسم تبدیل نشدند. نظام های سیاسی، حقوقی و مذهبی آن ها، با وجود تغییرات زیربنایی عظیم، تغییر ریشه ای نکرد.
- انقلاب های سوسیالیستی در کشورهای غیرصنعتی: متقابلاً، انقلاب های سوسیالیستی در کشورهایی مانند روسیه یا چین، در شرایطی رخ داد که هنوز به مرحله اوج سرمایه داری و صنعتی شدن نرسیده بودند، یعنی «موقع زادن سوسیالیسم» از نظر مارکسیسم فرا نرسیده بود.
این مثال ها، «نقض تطابق جبری زیربنا و روبنا» را به وضوح نشان می دهند و ثابت می کنند که تحولات اجتماعی صرفاً تابعی از شرایط اقتصادی نیستند.
عدم تطابق پایگاه طبقاتی و ایدئولوژیک
یکی از نقاط ضعف اساسی ماتریالیسم تاریخی، این استدلال بود که هر ایدئولوژی و اندیشه ای، تابعی از پایگاه طبقاتی فرد است. اما استاد مطهری این سوال کلیدی را مطرح می کند: «اگر ایدئولوژی تابعی از طبقه است، پس چرا خود مارکس و انگلس که از طبقه کارگر نبودند (بلکه فیلسوف و روشنفکر بودند)، بزرگترین تئوری کارگری را به وجود آوردند؟» این تناقض، به وضوح نشان می دهد که انسان ها می توانند فراتر از محدودیت های طبقاتی خود فکر کنند و ایدئولوژی هایی را بپذیرند یا خلق کنند که با منافع ظاهری طبقه آن ها در تضاد است.
استقلال رشد فرهنگی
ماتریالیسم تاریخی معتقد بود که رشد علمی و فرهنگی جامعه، همیشه تابعی از رشد اقتصادی و ابزار تولید است و نمی تواند رشدی مستقل داشته باشد. اما واقعیت های تاریخی و منطقی نشان می دهند که انسان ابتدا به یک کشف علمی نائل می شود و سپس آن را در عمل پیاده کرده و صنعت را به وجود می آورد. به عبارت دیگر، اندیشه می تواند پیش از کار و مستقل از آن رشد کند و حتی مقدمه تحولات مادی باشد. این تقدم اندیشه بر کار، نظریه وابستگی مطلق فرهنگ به اقتصاد را به چالش می کشد.
خودناقض بودن ماتریالیسم تاریخی
استاد مطهری استدلالی قوی علیه ماتریالیسم تاریخی مطرح می کند که به «خودناقض بودن» این نظریه معروف است. اگر هر فکر، اندیشه، و نظریه فلسفی یا علمی، محصول شرایط مادی و اقتصادی خاصی است و نمی تواند اعتبار مطلق داشته باشد، پس خود نظریه ماتریالیسم تاریخی نیز که از سوی برخی فیلسوفان و جامعه شناسان طرح شده، باید مشمول همین قانون باشد. بنابراین، ماتریالیسم تاریخی نیز نمی تواند یک حقیقت مطلق و جهان شمول باشد، بلکه صرفاً محصول شرایط مادی زمان خود است. این استدلال، بنیان ادعای ماتریالیسم تاریخی برای حقیقت مطلق بودن را کاملاً از بین می برد.
دیدگاه اسلام (قرآن) درباره ماهیت تاریخ و تحولات آن
پس از نقد جامع ماتریالیسم تاریخی، استاد شهید مطهری به تبیین دیدگاه اسلام و قرآن کریم درباره ماهیت تاریخ و تحولات آن می پردازد. این بخش از کتاب، نه تنها یک پاسخگویی به شبهات است، بلکه یک جهان بینی جامع و متعادل را ارائه می کند که نقش انسان و فطرت را در مسیر تاریخ برجسته می سازد.
بررسی و نقد دیدگاه موافقین ماتریالیسم تاریخی در اسلام
در دهه هایی که ماتریالیسم تاریخی رواج داشت، برخی تلاش کردند تا با استناد به آیات قرآن، این دیدگاه را با اسلام سازگار نشان دهند. استاد مطهری ابتدا استدلال های این گروه را مطرح و سپس به نقد آنها می پردازد:
- تطابق دو قطب مادی و معنوی در قرآن: این گروه مدعی بودند که قرآن از یک سو، جامعه را به قطب های مادی (مانند مترفین، ملأ، مستضعفین) و از سوی دیگر، به قطب های معنوی (مؤمنان، کافران) تقسیم می کند و این دو قطب با یکدیگر تطابق دارند؛ یعنی مؤمنان همان مستضعفان و کافران همان مترفین هستند.
- مخاطب بودن ناس به معنی توده محروم: اینان می گفتند که قرآن مخاطبان خود را «ناس» (توده مردم) قرار داده و ناس به معنای توده محروم است. پس اسلام، دین محرومان و مستضعفان است و خاستگاه طبقاتی دارد.
- خاستگاه طبقاتی پیامبران: ادعا می شد که پیامبران و رهبران الهی، منحصراً از میان توده محروم و مستضعف برمی خیزند و هرگز از طبقات مرفه نیستند. آیه «هو الذی بعث فی الامیین رسولا» را دلیل بر این مدعا می دانستند.
- ماهیت زیربنایی جنبش انبیا: برخی معتقد بودند که هدف اصلی بعثت پیامبران، اقامه عدالت و برقراری مساوات اجتماعی است و این جنبش ها از زیربنای اقتصادی آغاز شده و به روبناهای فکری و معنوی می رسند. جملاتی مانند «من لا معاش له، لا معاد له» یا «اللهم بارک لنا فی الخبز، لو لا الخبز ما تصدقنا و لا صلینا» را شاهدی بر تقدم نیازهای مادی بر معنوی می دانستند.
- منطق مخالفان و موافقان پیامبران: بیان می شد که قرآن منطق مخالفان (محافظه کار و سنت گرا) و موافقان (تجددگرا و سنت شکن) را نشان می دهد و این منطق ها، بازتابی از موقعیت طبقاتی آنهاست.
- جهت گیری قرآن در مبارزه مستضعفین و مستکبرین: ادعا می شد که قرآن، پيروزي نهايي را در نبرد میان مستضعفین و مستکبرین، همانطور که ماتریالیسم تاریخی نوید می دهد، از آن مستضعفان می داند و این بیانگر سیر ضروری و جبری تاریخ است.
نقد شهید مطهری بر این استدلال ها
استاد مطهری با نقد دقیق و مستند، تمامی این استدلال ها را رد می کند و نشان می دهد که برداشت آنها از قرآن، سطحی و نادرست است:
- رد تطابق مطلق طبقات مادی و گروه های ایمانی/کفری: ایشان تأکید می کند که در قرآن هرگز چنین تطابق مطلقی دیده نمی شود. نمونه هایی چون مؤمن آل فرعون، آسیه و ساحران فرعون که از طبقه حاکم برخاسته و ایمان آوردند، این نظریه را نقض می کند. همچنین قرآن، گروه هایی از مستضعفین را نیز به دلیل فسق و فجور، مورد مذمت قرار می دهد.
- توضیح معنای صحیح ناس و امیین: استاد توضیح می دهد که «ناس» در قرآن به معنای «انسان ها» و «عموم مردم» است، نه «توده محروم». همچنین، «امیین» جمع «اُمّی» به معنای «درس نخوانده» است، نه «منسوب به امت» یا «توده مردم». این آیه هیچ ارتباطی به خاستگاه طبقاتی پیامبر ندارد.
- تبیین هدف اولیه بعثت و آغاز از درون: مطهری تأکید می کند که هدف اولیه بعثت پیامبران، اقامه عدالت اجتماعی نیست، بلکه «ایجاد پیوند ایمان و معرفت با خدا» و «آغاز از درون» انسان هاست. پیامبران ابتدا به تذکر مبدأ و معاد و کرامت انسانی می پردازند و سپس مسئولیت های اجتماعی را مطرح می کنند. شواهد تاریخی و ترتیب نزول سوره های قرآن این مطلب را تأیید می کند. جملاتی نظیر «من لا معاش له، لا معاد له» به معنای وابستگی مطلق معنویات به مادیات نیست، بلکه به اهمیت تأمین حداقل معاش برای امکان پرداختن به امور معنوی اشاره دارد.
- نقش فطرت الهی: استاد مطهری تبیین می کند که پذیرش دعوت پیامبران، عمدتاً ریشه در «فطرت الهی» انسان ها دارد، نه صرفاً محرومیت اقتصادی. اگرچه فقر و عدم وابستگی به مظاهر مادی می تواند موانع کمتری برای پذیرش ایجاد کند، اما اصل پذیرش، به پاک فطرتی و آمادگی روحی انسان باز می گردد.
- منطق مخالفان: منطق محافظه کارانه مخالفان پیامبران، اگرچه غالباً از سوی طبقات مرفه بوده، اما همیشگی و مطلق نیست. منطق پیامبران نیز نه به دلیل محرومیت طبقاتی، بلکه به دلیل رسیدن به کمال در تعقل و عواطف انسانی بوده که آنها را از وابستگی به شرایط مادی می رهاند.
- پیروزی مستضعفان: وعده قرآنی پیروزی مستضعفان، یک جبر مطلق تاریخی نیست، بلکه مشروط به «ایمان، تقوا، عمل صالح و مجاهدت» آنهاست و هرگز به معنای اصالت مادیت یا جبر اقتصادی نیست.
معیارهای شناخت دیدگاه اسلام درباره هویت تاریخ
برای درک صحیح دیدگاه اسلام درباره هویت تاریخ، استاد مطهری معیارهایی را ارائه می کند که از طریق آنها می توان به منطق درونی این مکتب پی برد:
- استراتژی دعوت: اسلام دعوت خود را با «تذکر مبدأ و معاد» و «کرامت انسانی» آغاز می کند، نه با تحریک عقده ها و حسادت های طبقاتی. این روش نشان دهنده اولویت دادن به ابعاد معنوی و فکری انسان است. آگاهی اسلامی ابتدا به مسئولیت انسان در برابر کل آفرینش می پردازد و سپس حقوق و مسئولیت های اجتماعی را مطرح می کند.
- عنوان مکتب: اسلام برای معرفی خود و پیروانش، هیچ عنوان نژادی، طبقاتی، شغلی یا محلی را نپذیرفته است. تنها ملاک وحدت و هویت پیروان این مکتب، «رابطه انسان و خدا» و «تسلیم در برابر او» (اسلام) است. این جامعیت و فراگیری، نشان از جهانی بودن و فراتر از طبقات بودن این دین دارد.
- شرایط و موانع پذیرش: اسلام شرایط پذیرش دعوت خود را «پاک فطرتی»، «احساس مسئولیت» و «دغدغه در برابر آفرینش» می داند. اگرچه جوانان و محرومان ممکن است موانع کمتری برای پذیرش داشته باشند، اما این به معنای خاستگاه طبقاتی نیست، بلکه دوری از آلودگی های روحی و تعلقات مادی است. این امر، نشان می دهد که مکانیزم تحولات اجتماعی از دید اسلام، بیشتر روحی و فکری است تا اقتصادی و مادی.
-
عوامل اعتلا و انحطاط: قرآن کریم، چهار عامل اصلی را در اعتلا و انحطاط جوامع مؤثر می داند:
- عدالت و بی عدالتی: عامل اساسی در پایداری یا زوال جوامع.
- اتحاد و تفرق: وحدت عامل قدرت و تفرقه عامل ضعف.
- اجرا یا ترک امر به معروف و نهی از منکر: نشانگر مسئولیت پذیری جمعی در حفظ ارزش ها.
- فسق و فجور و فساد اخلاقی: عامل درونی زوال جوامع.
این عوامل، بیشتر جنبه های اخلاقی، معنوی و اجتماعی دارند تا صرفاً اقتصادی. قرآن صریحاً می فرماید: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» (خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه خودشان دگرگون سازند)، که این آیه به روشنی جبر اقتصادی تاریخ را نفی می کند و بر نقش اراده و تحول درونی انسان ها تأکید دارد.
تحول و تطور تاریخ و نقش شخصیت در آن
پس از بررسی ماهیت تاریخ، نوبت به یکی دیگر از مسائل مهم فلسفه تاریخ می رسد: «تحول و تطور تاریخ انسانی». این بخش از کتاب شهید مطهری به این می پردازد که چه چیزی تاریخ را به جلو می راند و نقش انسان ها، به ویژه شخصیت ها، در این مسیر چیست.
نقد نظریات رایج در مورد محرک تاریخ
در بررسی های فلسفه تاریخ، معمولاً نظریاتی به عنوان عوامل محرك تاریخ مطرح می شوند که استاد مطهری به نقد آنها می پردازد و نشان می دهد که بسیاری از آنها، دچار خلط مبحث شده اند:
- نظریه نژادی: این نظریه معتقد است که برخی نژادها ذاتاً استعداد تمدن آفرینی دارند و برخی دیگر صرفاً مصرف کننده هستند. استاد مطهری این را یک مسئله جامعه شناختی می داند که به استعدادهای موروثی می پردازد و نه به عامل محرک تاریخ.
- نظریه جغرافیایی: بر اساس این نظریه، محیط طبیعی (مانند مناطق معتدل) عامل اصلی سازنده تمدن و فرهنگ است. مطهری این را نیز مربوط به تأثیر محیط بر رشد انسان می داند و نه نیروی محرک تاریخ.
- نظریه الهی (جبر محض): این دیدگاه، تحولات تاریخ را صرفاً جلوه مشیت الهی و اراده خداوند می داند. استاد مطهری این را نیز ناقص می داند؛ زیرا تمام عالم جلوه مشیت الهی است و اختصاص به تاریخ ندارد و با اختیار انسان منافاتی ندارد.
- نظریه اقتصادی: ماتریالیسم تاریخی اقتصاد را محرک تاریخ می داند. مطهری می پذیرد که اقتصاد زیربناست و تغییر آن، جامعه را تغییر می دهد. اما پرسش اصلی او این است: «چرا و تحت نفوذ چه عامل یا عواملی زیربنا تغییر می کند و به دنبال آن همه روبناها؟» این نظریه به این سؤال پاسخ نمی دهد و خود عامل تغییر را تبیین نمی کند.
در میان این نظریات، استاد مطهری «نظریه قهرمانان» را تنها نظریه ای می داند که مستقیماً به عامل محرک تاریخ مربوط می شود و سپس به بررسی و نقد آن می پردازد.
نظریه فطرت به عنوان نیروی محرک تاریخ
بر خلاف نظریات پیشین، استاد مطهری نظریه «فطرت» را به عنوان نیروی محرک واقعی تاریخ مطرح می کند. انسان دارای خصایصی ذاتی است که به موجب آنها، زندگی اجتماعی اش به سمت تکامل پیش می رود. این خصایص عبارتند از:
- حفظ و جمع تجارب: انسان می تواند تجارب خود و دیگران را حفظ و انباشت کند.
- استعداد یادگیری از راه بیان و قلم: قابلیت انتقال دانش از نسلی به نسل دیگر.
- نیروی عقل و ابتکار: توانایی حل مسائل، خلق ایده های نو و ابداع.
- میل ذاتی به نوآوری: انسان فطرتاً به سمت کمال، پیشرفت و نوآوری گرایش دارد و از وضع موجود راضی نیست.
این ویژگی های فطری انسان هستند که او را به سمت تغییر، پیشرفت و تحول در زندگی اجتماعی سوق می دهند و زیربنای اصلی تحولات تاریخی را تشکیل می دهند.
نقش شخصیت در تاریخ
مبحث نقش شخصیت ها در تاریخ، از دیرباز مورد بحث و جدال بوده است. دو دیدگاه اصلی در این زمینه وجود دارد:
- قهرمان ساز تاریخ (کارلایل): این دیدگاه معتقد است که تاریخ، مخلوق نوابغ و قهرمانان است. کارلایل مدعی است که تاریخ با نوابغ آغاز می شود و آنها هستند که تغییر و تحولات را به وجود می آورند. اکثریت افراد جامعه، صرفاً مصرف کننده فرهنگ و تمدن هستند و روح تقلید و دنباله روی دارند. این دیدگاه بر دو فرض استوار است: اول اینکه جامعه فاقد طبیعت و شخصیت مستقل است و دوم اینکه افراد بشر بسیار متفاوت آفریده شده اند و فقط اقلیت معدودی از نوابغ قدرت خلاقه دارند.
- تاریخ ساز قهرمان: این دیدگاه درست عکس مورد قبل است و مدعی است که تاریخ، شخصیت ها را به وجود می آورد، نه شخصیت ها تاریخ را. یعنی نیازهای عینی اجتماعی است که شخصیت ها را خلق می کند و فرد در برابر جریان عظیم تاریخ، نقش چندانی ندارد.
استاد مطهری هر دو فرض دیدگاه اول را نقد می کند. او باطل بودن فرض اول (جامعه فاقد طبیعت است) را از آن جهت که پیشتر در بحث جامعه ثابت کرد که جامعه دارای شخصیت، طبیعت، قانون و سنت است، رد می کند. جامعه بر طبق سنن کلی و پيشرونده و تکاملی جریان می یابد.
فرض دوم (فقط نوابغ قدرت خلاقه دارند) را نیز باطل می داند و بیان می کند که هرچند افراد بشر از نظر استعداد متفاوتند، اما این صحیح نیست که تنها قهرمانان قدرت خلاقه دارند و اکثریت مردم صرفاً مصرف کننده هستند. او تأکید می کند که در تمام افراد بشر، کم و بیش استعداد خلاقیت و ابتکار وجود دارد و بنابراين همه افراد (و حداقل اکثریت) می توانند در خلق، تولید و ابتکار سهیم باشند، هرچند سهمشان نسبت به نابغه ناچیز باشد.
از نظر اسلام، دیدگاهی متعادل تر حاکم است: جامعه دارای طبیعت و قانون است و همه افراد، نه فقط نوابغ، سهمی در خلق و تولید و ابتکار دارند. شخصیت ها می توانند در بستر آماده جامعه، روند تحولات را سرعت بخشند یا جهت دهند، اما نمی توانند به تنهایی و بدون بستر اجتماعی، تاریخ را بیافرینند.
تاریخ بر اساس سنن الهی و فطرت انسانی، با نقش محوری ایمان، آگاهی و اراده انسان ها به پیش می رود.
نتیجه گیری
کتاب «جامعه و تاریخ در قرآن» اثر ماندگار استاد شهید مرتضی مطهری، دریچه ای نو به فهم فلسفه تاریخ از منظر اسلام می گشاید. خواننده با مطالعه این اثر، درمی یابد که شهید مطهری چگونه با نگاهی ژرف و تحلیلی، توانسته است در دوران اوج گیری تفکرات مادی گرایانه، نقدی ریشه ای بر ماتریالیسم تاریخی وارد کند و دیدگاه جامع اسلام را در باب ماهیت جامعه و تحولات آن تبیین نماید.
استاد مطهری در این اثر، فلسفه تاریخی متعادل را ارائه می دهد که نه به جبر مادی می انجامد و نه به تصادف محض. از دیدگاه او، تاریخ بر اساس سنن الهی و فطرت انسانی، با نقش محوری ایمان، آگاهی، و اراده انسان ها به پیش می رود. او نشان می دهد که انسان به عنوان موجودی مختار و صاحب فطرت الهی، نه تنها تحت تأثیر شرایط است، بلکه خود نیز عامل تعیین کننده سرنوشت خویش و جامعه اش محسوب می شود. پیام اصلی کتاب، تبیین مسیر درست تکامل انسانی-اجتماعی در بستر جهان بینی توحیدی و هشدار در برابر انحرافات فکری است که ریشه در برداشت های مادی گرایانه دارند. این اثر، همچنان پس از سال ها، منبعی الهام بخش برای جویندگان حقیقت و رهنمونی برای فهم عمیق تر آموزه های قرآنی در حوزه جامعه شناسی و تاریخ است.
برای درک کامل ابعاد این مباحث و عمق تحلیل های استاد شهید، مراجعه به متن کامل کتاب «جامعه و تاریخ در قرآن» به شدت توصیه می شود. این اثر ارزشمند، گنجینه ای از تفکرات اصیل اسلامی است که می تواند دیدگاه های بسیاری را روشن سازد.