عکس شخصیت کارتونی سوپرمن
جلیقه پلیس اسباب بازی: سوپرمن هم بالاخره از نفس ابرانسانی خود استفاده کرد تا بیزارو را به سمت دیگری پرتاب کند. سوپرمن توانست خیلی زود بیزارو را شکست دهد. اما در جایی دیگر، «زاد»، «نان» و «اورسا» ظاهر شدند. زمانیکه این سه نفر وارد قلعه شدند، زاد توانست هوش مصنوعی را فعال کند و با شنیدن اطلاعاتی که در آنجا وجود داشت، حسابی عصبانی شد. بعد از مدتی، او در دفتر دیلی پلنت به سمت سوپرمن حمله کرد. زاد برای او آشکار کرد که نام این کودک «لور زاد» است و فرزند خود زاد محسوب میشود؛ کودکی که کلارک و لوئیس نام آن را «کریس» گذاشته بودند. زاد خیلی زود توانست سوپرمن را در فانتوم زون زندانی کند. هنوز مدت زیادی نگذشته بود که سوپرمن توانست به کمک «مون ال»، از آنجا فرار کند. او بلافاصله متوجه شد که سیاره زمین، تحت محاصره و حمله کریپتونیها قرار گرفته است. سوپرمن با کمک لکس لوتر توانست کریپتونیها را به همان فانتوم زون برگرداند. اما در همین حین، کریس هم باید به زون بازمیگشت تا آنها میتوانستند ارتباط را قطع کنند.
لباس ارتشی بچه گانه پسرانه: سوپرمن متوجه شد که برینیاک پهبادی را به سمت زمین فرستاده تا بهدنبال مرد پولادین بگردد. به همین ترتیب هم سوپرمن آن را پیدا و نابود کرد. او این پهباد نابود شده را به قلعه مخصوص خود برد تا روی آن تحقیقاتی را انجام دهد. او در این تحقیقات متوجه شد که تمام برخوردهای قبلی وی با برینیاک، صرفا نبردهایی با رباتها بوده که از دور و ازطریق هوش مصنوعی کنترل میشدند. سوپرمن بعد از اینکه نام او را شنید، به پسر عموی خود اطلاع داد که در زمان حمله به کاندور، او در کریپتون حضور داشت؛ زمانیکه یک ابررایانه میانستارهای به شهرشان حمله کرد، آن را کوچک کرد و درنهایت هم آن را ربود. سوپرمن بعد از شنیدن این ماجراها بلافاصله به سمت فضا رفت تا این رایانه زنده را پیش از اینکه به سیاره زمین برسد، متوقف کند. اما متوجه شد که او در یک کهکشان دور دست، مشغول ربودن یک شهر دیگر بود، پیش از اینکه بخواهد یک سوپر نووا به وجود بیاورد. بعد هم این کریپتونی را بیهوش کرد.
لباس ضد شورش بچه گانه: سوپرمن در کشتی مخصوص برینیاک به هوش آمد و همان لحظه تحقیقات آغاز شد. سوپرمن همانطور که لنگ میزد و تعادل نداشت، در اتاقی چرخید که پر از شهرهای کوچک شده مانند کاندور بود. او توانست همانجا با چند تن از اقوام زندهی خود صحبت کند. برینیاک اعلام کرد که مأموریت او، جمعآوری شهرهای مختلف از سیارههای مسکونی و بعد هم نابود کردن آن سیارهها به وسیله ایجاد یک سوپر نووا است؛ البته زمین هم هدف بعدی او محسوب میشد. اعضای گروه لیگ عدالت به مبارزه با نیروهای برینیاک پرداختند و سوپر گرل توانست موشکی را که میتوانست خورشید زمین را نابود کند، متوقف کرد. متاسفانه سوپرمن نتوانست خیلی موفق باشد و هویت اصلی او برای برینیاک فاش شد. از همینرو هم او یک موشک به سمت مزرعه کنت پرتاب کرد. با اینکه هیچکس آسیب ندید، اما جاناتان کنت که پدر کلارک بود، دچار یک حمله قلبی بسیار خطرناک شد. سوپرمن هم با یکی دیگر از مواقعی روبهرو شد که نتوانست زندگی کسی را نجات دهد.
سوپرمن در ابتدا بهعنوان یک شخصیت طاس طراحی شده بود که شرور محسوب میشد و قصد تسخیر دنیا را داشت
در این دوران، داستان گذشته و منشاء سوپرمن دوباره برای مخاطب بازگو شد. با اینکه بخش زیادی از المانهای داستان او همانند قبل بودند، اما یک سری چیزها هم دستخوش تغییرات شدند. کلارک بهجای اینکه در سن ۱۸ سالگی اسمالویل را به قصد نقل مکان در مترو پلیس ترک کند، تصمیم گرفت که به دور دنیا سفر کند و بهعنوان یک گزارشگر مستقل به فعالیت بپردازد؛ آن هم بعد از اینکه چندین مدرک دانشگاهی دریافت کرده بود. کلارک در سن ۲۵ سالگی خودش را در آفریقای غربی پیدا کرد. او در این زمان، نمونههایی از مردم را گزارش میکرد که مقابل مقامات فاسد ایستاده بودند و با آنها مقابله میکردند. او در آنجا، شاهد مرگ ناگوار یکی از دوستانش بود و همانجا به این پی برد که یک هدف ذاتی برای کمک کردن به مردم در درون خودش دارد؛ آن هم بهعنوان یک مدافع و محافظ نوعدوست.
به همین ترتیب هم زمانیکه کلارک به خانه بازگشت، تصمیم گرفت که یک هویت جدید برای خودش درست کند تا بتواند در قالب سوپرمن با جرم و جنایت مبارزه و همچنین از کل دنیا محافظت کند. پدر و مادر ناتنی او یعنی جاناتان و مارتا کنت، به پسر خود کمک کردند تا تبدیل به یک نسخه کاملا جدید و متفاوت از خودش شود. او همه چیز را از جمله حالت فیزیکی، طرز ایستادن، لباس پوشیدن و حتی نحوه صحبت کردن را تغییر داد. او قصد داشت تا با انجام این کارها، حواس مردم را پرت کند و کسی متوجه هویت دیگر او نشود. یکی از تغییرات خیلی بزرگی که در این خط داستانی وجود داشت، این بود که در ابتدا، سوپرمن دیگر توسط مردم شهر مترو پلیس مورد استقبال قرار نگرفت. بلکه همه او را به چشم یک موجود بیگانه میدیدند و اصلا به او اعتماد نداشتند؛ آن هم به خاطر نقشههای لکس لوتر.
لوتر تلاش کرد تا برای سوپرمن پاپوشی درست کند؛ آن هم بعد از اینکه به میراث او پی برد و توانست اطلاعات منتقل شده توسط والدین واقعی و کریپتونی کلارک را از سیاره کریپتون به دست بیاورد و ترجمه کند. به همین ترتیب، لکس لوتر یک ارتش مصنوعی درست کرد که از یک سری «کریپتونیهای» مهاجم و وحشی تشکیل شده بود. آنها اینگونه نشان دادند که قصد دارند به سیاره زمین حمله کنند، آن را فتح و درنهایت استعمار کنند. او قصد داشت تا با انجام تمام این کارها، به مردم مترو پلیس ثابت کند که سوپرمن قابل اعتماد نیست؛ او یک ناجی نیست بلکه نخستین نیروی این ارتش بزرگ مهاجم محسوب میشود. بالاخره سوپرمن توانست با کمکهای لوئیس لین و همچنین جیمی اولسن، مانعی را که اطراف مترو پلیس ایجاد شده بود و قدرتهای او را محدود میکرد، از بین ببرد.
سوپرمن بعد از انجام این کار دوباره قدرتهای خود را به دست آورد و توانست ارتش لوتر را متوقف کند. او همچنین نشان داد که در اصل تمام این ماجراها زیر سر خود لکس لوتر بوده است و خودش تمام این اتفاقات را طراحی کرده بود. بعد از این ماجرا، سوپرمن بهعنوان یک قهرمان پذیرفته شد؛ هم در شهر مترو پلیس و هم در سرتاسر دنیا. کلارک هم خیلی زود توانست در دفتر روزنامه دیلی پلنت بهعنوان یک روزنامهنگار و گزارشگر، شغلی را به دست بیاورد و درکنار لوئیس لین کار کند.
در این دوران، با اینکه خیلی چیزها و خیلی شخصیتها دستخوش تغییرات شدند، اما سوپرمن همچنان اهل کریپتون بود، همچنان در مزرعهای در منطقه میانی آمریکا بزرگ شد، همچنان کلارک کنت نام داشت و هنوز هم بهعنوان یک روزنامهنگار در شهر بزرگ مترو پلیس زندگی میکرد. در حقیقت میتوان گفت بخش زیادی از داستانهای سوپرمن که برای دههها به قوت خودشان باقی بودند، دستنخورده باقی ماندند. بااینحال، یک سری چیزها دستخوش تغییرات قرار گرفت؛ چه چیزهای بزرگ و چه چیزهای کوچک. در خط داستانی مجموعه New 52، سوپرمن دیگر با لوئیس لین ازدواج نکرده بود و باز هم بهعنوان یکی از اعضای موسس گروه جاستیس لیگ به تصویر کشیده میشد.
لباس سوپرمن یکی از چیزهایی بود که افراد زیادی معتقد بودند، یکی از بزرگترین تغییرات این شخصیت در این دوران بوده است. او دیگر آن رویهی قرمز را روی شلوار آبی خود نمیپوشید و همچنین آن کمربند زرد رنگ هم با یک مدل قرمز جایگزین شد. درکنار این تغییرات و خیلی موارد دیگر، حالا دیگر سوپرمن یک یقهی بلند داشت که تا گردنش پیش میآمد و از طرف دیگر هم آستینهایی که تا وسط دستش جلو میرفتند؛ هر دوی آنها در انتهای خود یک خط قرمز رنگ هم داشتند. همچنین در این خط داستانی اعلام شده بود که هم جاناتان و هم مارتا کنت، هر دو جان خود را در یک حادثه رانندگی از دست داده بودند؛ به همین ترتیب کلارک برخلاف دوران قبلی، مجبور بود خودش بهتنهایی نقش سوپرمن را در دست بگیرد و تغییرات لازم را ایجاد کند.
در این خط داستانی، سوپرمن پنج سال پیش از اینکه تیم جاستیس لیگ تأسیس شود، به مردم سرتاسر دنیا معرفی شد. سوپرمن بهعنوان یک پارتیزانِ یاغی نشان داده شد که مدام تلاش میکرد تا با بیعدالتیهای موجود در مترو پلیس، مبارزه کند. بعد از اینکه سوپرمن با فرد بانفوذ و ثروتمندی به نام «گلن گلنمورگان» برخورد کرد، تحت تعقیب نیروهای پلیس قرار گرفت. بعد از آن هم نیروی ارتشی بهدنبال او افتاد. لازم به ذکر است که در این دوران، ارتش بهطور کامل تحت نفوذ لکس لوتر قرار داشت؛ او یک منطقه مسکونی کامل را دستکاری کرد تا بتواند تله بسیار بزرگی را برای سوپرمن به وجود بیاورد. مدت زیادی طول نکشید که سوپرمن توسط ارتش که زیر نظر ژنرال لین رهبری میشد، دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت.
لوتر هم پا به میدان گذاشت و مدام میپرسید که هویت واقعی سوپرمن چیست. لوتر از سوپرمن میپرسید که آیا او درباره سیاره کریپتون اطلاعی دارد یا خیر؛ بعد هم یک اسکلت به او نشان داد و ادعا کرد که یکی از همنوعان سوپرمن بوده است. سوپرمن که از این وضعیت خندهاش گرفته بود، خیلی راحت خودش را آزاد و از آنجا فرار کرد. او در همین حین، با سفینه فضایی خود برخورد کرد؛ سفینهای که شروع به صحبت با او کرد. متاسفانه سوپرمن مجبور شد که سفینه خود را رها کند اما قول داد که دوباره بازمیگردد. بعد از این ماجراها، اینگونه نشان داده شد که لکس لوتر با فرد مرموزی ارتباط دارد که بتواند اطلاعات بیشتری از سوپرمن و گذشته او به دست بیاورد. در طی روزهای بعدی، سوپرمن نهتنها برای نیروهای پلیس یک مزاحمت محسوب میشد، بلکه برای مردم سرتاسر دنیا هم اینگونه بود.
با اینکه سوپرمن قدرتهای خیلی زیادی دارد و بهنوعی یک خدا محسوب میشود، اما هم میتوان به او صدمه زد هم اینکه چند بار جان خود را از دست داده است
از آنجایی که همه به سوپرمن پشت کرده بودند، او ناگزیر مجبور شد که «بازنشسته شود». بااینحال، هنوز زمان زیادی نگذشته بود که «The Collector of All Worlds» (همان کسی که لوتر با او در ارتباط بود)، به سیاره زمین حمله کرد. به همین ترتیب هم سوپرمن تصمیم گرفت تا دوباره به میدان نبرد برود. او قصد داشت تا از اینترنت استفاده کند، کنترل فناوریهای شهر مترو پلیس را در دست بگیرد تا بتواند آن را «حفظ» کند. در میان این فناوریها، فردی به نام «جان کوربن» هم وجود داشت که بعد از فرار سوپرمن از تشکیلات ارتشی، با یک لباس آزمایشی جنگی ترکیب شده بود. سوپرمن توانست با کمک «استیل»، کسی که در ساخت این زره جنگی دست داشت، جان کوربن را شکست دهد؛ پیش از اینکه شهر مترو پلیس هم توسط کالکتور کوچک شود و درست همانند شهر کاندور، در سفینه مخصوص او قرار بگیرد.
سوپرمن مجبور شد که به کشتی کالکتور برود و مترو پلیس را به حالت قبل بازگرداند. بعد از این اتفاق، سوپرمن مجبور شد که با خود کالکتور هم مبارزه کند (به همراه کوربن که از قبل روی این کشتی قرار گرفته بود). در طی این نبرد، سوپرمن با یک فناوری کریپتونی و یک زره جنگی که با دی ان ای مخصوصی هماهنگ شده بود، برخورد کرد. به همین ترتیب هم او بلافاصله آن زره جنگی را پوشید تا بتواند شانس بیشتری در شکست کالکتور داشته باشد. سوپرمن بالاخره توانست با اقدامات مخصوصی، کالکتور را شکست دهد و تهدید او را دفع کند. بعد از آن هم او شهر مترو پلیس را به حالت قبلی خود بازگرداند. ماجراجویی سوپرمن یک جهش بزرگ پیدا کرد و به زمانی رفت که دیگر گروه لیگ عدالت تشکیل شده بود.
اینگونه نشان داده شد که سوپرمن توسط یک شکارچی به نام «نیمرود» مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. این شکارچی تلاش کرد تا سوپرمن را شکار کند. به همین ترتیب هم مکانی را انتخاب کرد که او بالاترین آسیبپذیری را در آنجا داشت؛ همین اتفاق هم باعث شد تا نیمرود، به هویت مخفی سوپرمن پی ببرد. بااینحال، نیمرود پیش از اینکه بتواند کار خود را انجام دهد، کلارک کنت جان خود را از دست داد؛ آن هم به خاطر انفجاری که توسط یکی از کارمندان سابق گلن گلنمورگان به وجود آمده بود. همین اتفاق باعث شد تا سوپرمن بتواند از روش دیگری نیمرود را شکست بدهد. در نتیجه این ماجرا، نیمرود به خاطر مبارزهای که با سوپرمن داشت، روانهی بیمارستان شد. بهدنبال این، سوپرمن مجبور شد که یک هویت دیگر به نام «جانی کلارک» که یک آتشنشان بود، خلق و از آن استفاده کند.
بااینحال، انجام این کار باعث نشد که سوپرمن آرامش و صلح را به چشم خود ببیند. او در این دوران مجبور بود که با «اولین سوپرمن» مبارزه کند. در همین دوران، نسخه New 52 شخصیت «کاپیتان کومت» نشان داده شد؛ کسی که با نام بلیک فارم گوست هم شناخته میشد. نام اصلی این شخصیت ادم بلیک نام داشت و توضیح داد که او به آنجا آمده تا پایان سیاره زمین را متوقف کند؛ سیارهای که خانه اصلیاش محسوب میشد. او در این مسیر، یک شخص دیگر را هم به نام «سوزی لین» که از اقوام لوئیس لین محسوب میشد، با خودش آورده بود. ادم تلاش کرد تا سوزی را مجبور کند که همراهش به داخل سفینه فضایی بیاید؛ او را با داستانهای خودش از اعماق فضا وسوسه کرده بود. بااینحال، زمانیکه یک بیگانه به شهر مترو پلیس حمله کرد، لوئیس آسیب دید.