عمومی

بهترین خط حمله تاریخ در آسمان شکل گرفته!

حالا شاید بتوان گفت بهترین خط حمله تاریخ نه در زمین، بلکه در آسمان شکل گرفت: مارادونا در سمت راست، کرایف در چپ و پله در بالا!

به گزارش مجله زنده خبری، عصر ایران است وی نوشت: در یکی از عصرهای پنجشنبه برنامه تلویزیونی «مسابقه هفته» که یکی از شرکت کنندگان نام کامل «پله»، مشهورترین بازیکن تاریخ فوتبال برزیل و جهان (ادسون آرانتس) را تلفظ کرد. دوناسیمنتو)، مجری تعجب کرد و شاید از خودش که گفت: این پسر دیوانه است؟! بنابراین از لاگراندام جوان خواست که دوباره همان عبارت را بگوید و او تکرار کرد: «ادسون آرانتس دوناسیمنتو». آن میزبان منوچر نوذری بود. «شومن» به معنای مثبت و کامل کلمه که شاید فقط مهران مدیری را بتوان (البته با فاصله) به نام او نامید. نوذری از حضور ذهن جوان به وجد آمد و از او پرسید: «تو هم فوتبال دوست داری؟» و او خندید و نوذری گفت: «تو هم شبیه پله هستی». و مرد جوان گفت: نه! من آنقدرها سیاه پوست نیستم!”

فرض احتمالی آقای نوذری درست بود چرا که این جوان واقعا دیوانه اما دیوانه فوتبال بود و کسی نبود جز عادل فردوسی پور که سال ها بعد از قاب همین تلویزیون به مدت 20 سال شام دوشنبه های شب را درست کرد. فوتبال ایران او که چند سالی است دیگر در این شات دیده نمی شود و به جای او فردی نشسته است که فکر می کند اگر نام بلند و واقعی سرمربی تیم ملی برزیل در جام جهانی قطر را بگوید. به همین سبک یاد عادل فردوسی پور را زنده می کرد. اما این پاسخ نه برنامه ریزی شده بود و نه آن طور که الان هست که با یک جست و جوی ساده و عینی به دست می آید و بیخود نبود که منوچر نوذری شوکه و متعجب شد.

نوذری اهل فوتبال نبود، اما پله را از صمیم قلب می شناخت. او که چند فوتبال را در اقصی نقاط دنیا دیوانه کرده بود و ادل فقط یکی از آن دیوانه ها بود.

در شامگاه پنجشنبه 17 دی ماه 1401 و دو روز مانده به آغاز سال نو میلادی (2023)، قلب این پلکان که قلب صدها میلیون نفر را ربوده بود، از تپش باز ایستاد. همان بچه بیچاره ای که در خیابان های پر از زباله سائوپائولو توپ های پارچه ای درست می کرد و با آنها وارد دنیای فوتبال می شد. او تنها 17 سال داشت که در کنار بازیکنانی چون واوا، زاگالو و گارینشا جوان ترین بازیکن و بهترین گلزن تیم ملی برزیل بود و در خط حمله خوش درخشید.

برزیل در آن زمان 4-2-4 بازی کرد: دو مهاجم در بالای صفحه با دو گوش و دو هافبک که در کل زمین پرسه می زدند. البته یکی بیشتر دفاعی و دیگری بازیساز است و نقش پله هم اطلاعات غلط بود. اگرچه گاهی اوقات به قلب دفاع باز می گشت. چون مربی او را آزاد گذاشته بود تا در هر نقطه از زمین راه برود.

مرد 1000 گلی تاریخ فوتبال که در خط زدن، پاس دادن و بازی کردن بی نظیر بود، مرکز ثقل تیم به حساب می آمد، اما هرگز تمایلی به کاپیتانی نشان نداد. حتی در تیم باشگاهی و در اوج شکوهش بازوبند نبست و نیازی هم نداشت چون کاپیتانی در برخی تیم ها نیازی به بازوبند ندارد و باید کاپیتان واقعی باشی و پله اینطور بود. البته.

آنچه مهم و قابل توجه است این است که بازیکنان کنار پله در سال های 1958، 1962، 1966 و 1970 نیز ییلی بودند و او در میان آنها خوش درخشید. بین نام هایی مثل گارینچا، گرزینیو، توستائو و واوا. اما نقش او به قدری چشمگیر و منحصر به فرد بود که مصدومیت در سال 1966 و در بازی دوم مقابل پرتغال – که منجر به ترک زمین شد – باعث شد قهرمان جهان با دو شکست مقابل پرتغال و مجارستان در همان مرحله گروهی حذف شود.

در فینال مقابل سوئد در سال 1958 توپ را با پشت به سمت دروازه تا ران خود آورد و با یک چرخش فوق العاده و ضربه دقیق یک گل ویژه به ثمر رساند و گل زیبای دیگر او در فینال 1970 نیز در خاطره ها نقش بست.

بازی با انگلیس و ایتالیا (فینال) در سال 1970 نیز صحنه ظهور پله بود. در هر دو بازی او می توانست خودش گل بزند اما به گرزینیو و کارلوس آلبرتو پاس داد که گلزنی کردند. وی گفت: می دانستم اگر شوت بزنم احتمال گل زیاد است اما اگر پاس می دادم قطعی بود.

سطح بالای بازی پله به حدی بود که درخشش این سیاهچاله به بازیکنانی که با او همبازی بودند (اوز بیوی از پرتغال، یوهان کرایف هلندی و جورج بست از انگلیس – نابغه ای که جام جهانی را ندیده بود) اجازه نمی داد. – )، به اندازه ای که شایسته است مورد توجه قرار گیرند و بعداً نام آنها پررنگ شود.

پله در تهران

پله در سال 1351 با تیم سانتوس به تهران آمد و در خرداد ماه به دعوت باشگاه تاج و پرویز خسروانی با تیم منتخب تهران بازی کردند نه تیم ملی. چون تیم ملی برای بازی های مقدماتی المپیک مونیخ در کره شمالی حضور دارد. با وجود اینکه اکثر بازیکنان اصلی تاج در تیم ملی حضور داشتند، جمعیت زیادی حضور پیدا کردند. دلیلش هم مشخص بود: آنها برای پله آمده بودند.

البته تیم تاج و پز بازی زیبایی مقابل جران پله انجام دادند. قضاوت این بازی بر عهده عبدالرضا موزون بود. پس از گل اول پله که به زیباترین شکل ممکن به ثمر رسید، تمام تماشاگران ایستادند و او را تشویق کردند و تعجبی نداشت. چون برای تماشای اجرای او آمده بودند. پله مثل یک دلفین در مرکز بازی کرد و در را برای کوان نیکنفس فقید باز کرد.

در این دیدار تیم سانتوس 9 گل زد اما داور چهار گل را مردود اعلام کرد! این همچنین باعث عصبانیت پله شد. تا جایی که وقتی با ضربه نقطه ای گل می زد به داور می گفت: خیلی هم آفساید اعلام کن! این دیدار با کسر آن چهار گل با نتیجه پنج بر یک به پایان رسید. تنها گل ایران پرویز میرزاحسن بود.

ناراحتی برزیلی ها از داوری عبدالرضا موزون به حدی بود که در شام بعد از بازی وقتی خسروانی یک فرش ابریشمی نفیس به پله هدیه داد، با کنایه گفت: آقای داور بیش از من لیاقت این هدیه گرانقیمت را دارد!

پله همچنین در مصاحبه خود این جمله معروف را گفت که امکانات باشگاه تاج با رئال مادرید قابل مقایسه است…

نکته جالب دیگر در مورد پله این بود که او فقط دوست داشت برای سانتوس بازی کند و گفت: “من بازی برای فقرای کشورم را بیشتر دوست دارم.” نظام سرمایه داری برای عده ای بی اعتبار بود و این اظهار تاسف بود.

خداحافظی با شماره 10 برزیل

در سال 1971، در پایان بازی دوستانه با یوگسلاوی، با پیراهن شماره 10 برزیل خداحافظی کرد، پیراهن برزیل که سه جام جهانی را پشت سر گذاشته بود و می توانست در جام دیگری نیز حضور داشته باشد. شماره 10 برای پله بسیار مهم بود و او پیراهن دیگری نپوشید. عددی که البته با اندام دیگران مناسب نبود، زیرا روی شکل او بسیار زیبا بود.

او نه تنها از تیم ملی خداحافظی کرد، بلکه فوتبال رسمی خود را در سانتوس در 31 سالگی کنار گذاشت. بعد رفت سراغ فوتبال آمریکا که آن موقع هنوز جنبه تئاتری داشت و حرفه ای نرفته بود و فقط به فوتبال می پرداختند. در تیم نیویورک کاسموس با جیانلوکا سیناگلیا – گلزن معروف ایتالیا -، فرانتس بکن باوئر و یوهان کرایف و تعدادی دیگر از نام های معروف این لیگ، فوتبالی بازی کردند که بیشتر جنبه نمایشی داشت و آندرانیک اسکندریان و ایرج دانایی فر ایران هم وارد فوتبال نمایشی شد.

به او لقب «پرتو» (سلطان) و «پرولا نگرا» (مروارید سیاه) داده شد و در پایان بازی برزیل با انگلیس، بابی مور به سمت پله رفت و به سرود ملی انگلیس اشاره کرد که روی آن نوشته شده بود: «خدا حفظ کن. پادشاه!” ” » او به پله گفت: “خداوند پله را حفظ کند!”

یکی از لقب های او “مرد هزار شوت” ​​است که وقتی گل شماره 1000 را از روی نقطه پنالتی به ثمر رساند، جمعیت پنج دقیقه ایستاده و تشویق می کنند.

پله آنقدر کاریزما و جذابیت داشت که هرگاه اختلافات بین مربیان و بازیکنان بالا می‌گرفت، با دخالت و میانجیگری او سرکوب می‌شد. این او بود که باعث شد دوست و هم تیمی خود زاگالو مربی شود تا بتواند جام ژول ریمه را به خانه ببرد. همان شیشه ای که در هفته های گذشته بالای تختش در بیمارستان بود.

نباید کتمان کرد که با ظهور نابغه ای مانند دیگو مارادونا که علیه سرمایه داری قیام کرد و سیستم حکومتی فیفا را به چالش کشید، محبوبیت پله خدشه دار شد. انگار یکی طرف سرمایه است و دیگری طرف مردم; اما در دنیای واقعی، اینطور نبود و تفاوت پله و مارادونا، اگرچه در یک نبوغ فوتبالی مشترک بودند، اما این بود که او مانند او شورشی نبود. اما او تمام تلاش خود را برای حل این اختلاف به کار گرفت و منتظر پاسخ متقابل نماند و پس از مرگ مارادونا پیامی پرشور و احساسی فرستاد و گفت: به زودی در بهشت ​​با تو بازی خواهم کرد.

در سال 1999 کمیته بین المللی المپیک او را به عنوان ورزشکار قرن معرفی کرد و مجله تایم نام او را در لیست 100 نفر از افراد برجسته قرن بیستم قرار داد. سال بعد (2000) فدراسیون بین المللی تاریخ و آمار فوتبال او را به عنوان بهترین بازیکن جهان انتخاب کرد و فیفا نیز او را شایسته انتخاب به عنوان یکی از دو برنده مشترک جایزه بهترین بازیکن قرن فیفا دانست.

پله در مجموع 1279 گل در 1363 بازی از جمله بازی های دوستانه به ثمر رساند. اعدادی که در بین رکوردهای گینس ثبت شده است.

با این عذرخواهی، مناسب است خاطره ای از دکتر حمیدرضا صدر نقل کنیم که می گوید پله در دیدار مقابل انگلیس مدافع عنوان قهرمانی جهان، توپ دریافتی از ارسال گرزینیو را به گوشه دروازه گوردون بنکس فرستاد. و توپ بیشتر او وارد در نشده بود، بنابراین او خوشحال شد و دو بار فریاد زد: «گل! گل!” اما گلی در کار نبود! او در مصاحبه بعد از بازی گفت: “فکر نمی کردم گوردون مثل نور توپ را به کرنر بفرستد.” یکی از خصوصیات اخلاقی بارز پله این بود که از دیگران تمجید می کرد. نه خودش

پله در سینما

مشهورترین حضور پله، جدای از زمین فوتبال، در اکران سینما و در فیلم «فرار به سوی پیروزی» (جان هیوستون، 1981) بود. پله علاوه بر فیلم‌های مستند و ورزشی متعدد، در سه فیلم دیگر نیز حضور داشته و نقش خود را در هر سه بازی کرده است: آس ترومبادینا (آنسلمو دوارته، 1980)، معجزه کوچک (ترل تانن، 1985) و مایک نای گود: سرمربی تیم ملی انگلیس. (2001)

بسیاری از کارشناسان او را بزرگترین و بهترین بازیکن تاریخ فوتبال می دانند. اگرچه دو اسطوره آرژانتینی (دیگو ماردونا و لیونل مسی) در برخی نظرسنجی‌ها در رتبه‌های بالاتر یا برابر با او قرار گرفته‌اند، اما لازم به ذکر است که در زمان پله او تصاویر تلویزیونی ضبط و ضبط کرد که هنر او را جلوی چشم همگان قرار می‌داد و ثبت خواهد شد. آن را به تفصیل اگر چه بود، اما چندان دور نبود، و این قانون در مورد مقایسه بین دو آرژانتینی اولیه و متأخر نیز صدق می کند. به یاد داشته باشید، در این جام جهانی اخیر، به لطف هنر و فناوری، اجرای مسی را روی صفحه تلویزیون های بزرگ تماشا می کنید.

در این جام جهانی (قطر 2022) او در مبارزه با مرگ بود و آخرین حرفی که زد و در خاطره ها ماند این بود: «به من فکر نکن!» از فوتبال لذت ببرید…

حالا می توان گفت بهترین خط حمله تاریخ نه در زمین، که در آسمان شکل گرفت: مارادونا در سمت راست، کرایف در چپ و پله در بالا.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا